خلاقیت یکی از ویژگیهای بنیادین انسان است که او را از دیگر موجودات متمایز میکند. این توانایی به انسان امکان میدهد تا به صورت نوآورانه و خلاقانه به مسائل و چالشها نگریسته و راهحلهای خلاقانه و نوآورانه ارائه دهد.
اصطلاح "خلاقیت" در معنای ایجاد چیزهای جدید، نوآوری و انعطافپذیری به کار میرود. افراد خلاق قادرند ایدهها و اطلاعات مختلف را ترکیب کنند و به راهحلهای نوآورانه دست یابند. آنها الگوها را شکسته و مسیرهای جدیدی را امتحان میکنند.
خلاقیت میتواند به معنای ارائه راهحلهای نوآورانه برای مسائل مختلف باشد. آنچه مهم است نه تنها خلق چیزهای جدید، بلکه همچنین توانایی استفاده از منابع موجود به نحوی نوآورانه و خلاقانه.
از ویژگیهای افراد خلاق میتوان به توانایی تفکر جستجویی، ارتباطزنی بین ایدهها، شکستن الگوها و انعطافپذیری اشاره کرد. آنها به موقعیتها از زوایای مختلف نگریسته و راهحلهای نوآورانه ارائه میدهند.
به طور خلاصه، خلاقیت نه تنها به افراد امکان میدهد تا به راهحلهای نوآورانه دست یابند، بلکه همچنین باعث توسعه و پیشرفت جوامع و فرهنگها میشود.
خلاقیت چیست؟
خلاقیت به عنوان یکی از صفات بنیادین انسان، مفهومی که در گاهی اوقات دشوار به تعریف میپردازد، اما بهطور ساده و کوتاه میتوان آن را به شکل زیر توضیح داد:
۱. توانایی خاصی: خلاقیت یک توانایی است که به افراد خاص اختصاص دارد. برخی از افراد بهطور طبیعی این توانایی را دارند، درحالیکه دیگران ممکن است نیاز به تلاش و تمرین داشته باشند تا آن را بیاموزند و به آن دست یابند.
۲. فراتر از معمول: خلاقیت به معنای فراتر رفتن از روشهای معمول است. این به معنای شناخت محدودیتهای موجود و تلاش برای پیدا کردن راهحلهای جدید و نوآورانه است.
۳. توسعه و نوآوری: خلاقیت منجر به توسعه و ارتقاء مفاهیم و ایدههای جدید میشود. افراد خلاق، نه تنها ایدههای خود را پرورش میدهند، بلکه به دنبال راهحلهای نوآورانه و پیشرفتبخش هستند.
بهبیان سادهتر، خلاقیت به معنای تبدیل ایدهها، تخیل و رویاهای شما به واقعیت است. وقتی خلاق هستید، میتوانید الگوهای پنهان را مشاهده کنید، بین چیزهایی که معمولاً مرتبط نیستند، پیوند برقرار کنید و ایدههای جدیدی را به وجود آورید. توانایی خلاقیت به تفکر خلاق بستگی دارد که آن هم به تلاش سختی نیازمند است.
میهالی چکزنتمیلی، نویسنده کتاب «خلاقیت: روانشناسی کشف و اختراع»، به خوبی خلاقیت را توصیف کرده است. وی با اشاره به تأثیر خلاقیت بر زندگی ما، به آن اهمیت زیادی میدهد. وقتی که ما کاملاً درگیر خلق چیزهای جدید هستیم، مانند نوشتن موسیقی یا هر کار خلاقانه دیگر، به مشکلاتی که ممکن است در زندگی ما وجود داشته باشد، توجه نمیکنیم.
چکزنتمیلی به تصویری واقعی از فردی که در میانه روند خلاقیت قرار دارد، اشاره میکند. این فرد بهطور کامل به حالت هوشیاری و احساسات جسمانی معمولی خود فراموش میکند، زیرا تمام تمرکزش بر روی کار خلاقانهاش است.
خلاقیت، پدیده نسبتاً جدیدی است که در حدود ۶۰ تا ۸۰ سال اخیر به آن اهمیت زیادی داده شده است، اما آیا این به این معناست که قبل از آن زمان، افرادی مانند ایزاک نیوتن و مارک تواین، خلاق نبودند؟!
مطمئناً کسی نیستم که پدران تام ساویر و گرانش را زیر سؤال ببرم. اما مفهوم خلاقیت، حتی اگر بسیار معمول به نظر برسد، تا اواسط قرن گذشته، جزء واژگان محبوب جوامع نبوده است.
ایدهها یا پیشرفتهایی که ما امروزه به خلاقیت فرد نسبت میدهیم، در بسیاری از فرهنگهای باستانی، بهعنوان یک «کشف» تلقی میشدند؛ حتی آثار هنری، بهعنوان تقلیدی از طبیعت به نظر میرسیدند نه نوعی از آفرینش.
در دنیای مسیحی قرون وسطی، ایدههای خلاق، بهعنوان «الهام» از سوی خدا شمرده میشدند.
با طلوع عصر روشنگری، تغییر تدریجی را بهسمت «مسئولیت فردی» آغاز کردیم، اما حتی در این زمان، تمرکز روی تخیل و شعور بود. هر دو قطعاً بخشی از تعریف مدرن خلاقیت به حساب میآیند، اما بهطور کامل معادل هم نیستند.
اندیشهی خلاقیت مدرن، در دهه ۱۹۲۰ ظهور کرد. با تولد روانشناسی در اواخر قرن ۱۹، پارادایمها در جهان غرب تغییر یافتند تا تمرکز بیشتری روی افراد و همچنین تواناییها و شخصیتهای منحصربهفرد ما قرار بگیرد. «شخصیت»، یکی دیگر از مواردی است که به نظر ما ذاتی است، اما تا زمان فروید واقعی نبود. خلاقیت، بهعنوان توانایی یا یک ویژگی شخصیتی، اولین بار پس از کتاب هنر اندیشه گراهام والاس محبوبیت پیدا کرد.
شکل گیری اندیشه ی خلاقیت مدرن
به این ترتیب، اندیشهی خلاقیت مدرن به وجود آمد. از آن زمان روانشناسان و محققان رشتههای دیگر، فقط به توسعه ایده اولیه ادامه دادهاند؛ بنا بر این گفتهها، آیا این به معنی آن است که هیچکس تا دهه ۱۹۲۰ خلاق نبوده است؟ خیر؛ بشر بهوضوح، توانایی تفکر خارج از چارچوب و خلق ایدههای جدید را داشته است. در حال حاضر، خلاقیت، کیفیتی ارزشمند در فرهنگ همهی جوامع است. تمرکز روی آن، بهعنوان خاصیتی مطلوب، احتمالاً با رشد سریع ایدهها و فناوریهای جدید در قرن گذشته مرتبط است.
نیمکره راست و چپ مغز را فراموش کنید؛ شبکهسازی مهمتر است
مانند شایعه «ما فقط از ۱۰٪ مغزمان استفاده میکنیم»، مفهوم نیمکره چپ مغز، جایگاه خلاقیت و نیمکره راست مغز، جایگاه تحلیل است؛ فرضیات غلطی هستند.
بله، بخشهایی از مغز ما عملکردهای خاصی دارند، اما ارتباط ایجادشده بین این بخشها و شبکههای بعدی آنها، شناخت را به وجود میآورد؛ بهعنوان مثال، اگر میخواهید از روی تنه درختی روی مسیر آب عبور کنید، درگیر شبکهای هستید که بخشهایی از مغز شما را بهم پیوند میدهد که پردازش تصاویر بصری و هماهنگی حرکتی را کنترل میکنند. اگر به دوستتان توضیح دهید که چگونه توانستید از روی چوب رد شوید، باید قسمتهایی از مغز را که به گفتار مربوط است، اضافه کنید.
در موضوع خلاقیت، دانشمندان علوم اعصاب، ۳ شبکه بزرگ مغز را شناسایی کردهاند که مهم هستند.
1. شبکه اجرایی؛ به شما کمک میکند تا توجه کنید و تمرکز داشته باشید.
2. شبکه تخیل؛ به شما این امکان را میدهد که خیالبافی کنید یا بتوانید خودتان را بهجای شخص دیگری بگذارید.
3. شبکه جالبتوجه؛ به شما این امکان را میدهد که چیزهایی را که در زوایای پنهان مغزتان دفن کردهاید، به دنیای اطراف خود نشان دهید؛ مثلاً فرض کنید در جنگلی پیادهروی میکنید و متوجه گیاه خاصی میشوید؛ میخواهید به آن دست بزنید، اما مکث میکنید چون این گیاه بهنظرتان اشنا میرسد؛ بله! این گیاه، پیچکی سمی و خطرناک است؛ شما بهطور ناخودآگاهی، خودتان را نجات دادید.
هرچه این شبکهها در مغزتان فعالتر باشند و هرچه بیشتر با هم کار کنند، فرد خلاقتری خواهید بود؛ بنابراین، با این دانش جدید، میتوانیم بگوییم که خلاقیت، مهارتی است که به ما این امکان را میدهد که جهان اطرافمان را درک کنیم، مشاهداتمان را به مخزن دانش موجود در مغزمان پیوند دهیم و از کاربردهای جدید دانش در جهان اطرافمان استفاده کنیم.
آیا بین خلاقیت و هوش ارتباطی وجود دارد؟
اگر همهچیز در شبکههای خاصی از مغز اتفاق میافتد، آیا افراد خلاق، باهوشتر هستند؟ ای کاش پاسخی قطعی برایتان داشتم! همان طور که پیش از این گفتم، خلاقیت موضوع جدیدی برای مطالعات محسوب میشود و هنوز، بهطور کامل درمورد این موضوع، تحقیقاتی انجام نشده است.
۲ محقق به نامهای استرنبرگ (Strenberg) و اوهارا (O’Hara)، در سال ۱۹۹۹ چارچوبی از ۵ رابطه ممکن را بین خلاقیت و هوش ارائه دادند:
1. خلاقیت، نوعی هوش است؛
2. هوش، نوعی خلاقیت است؛
3. خلاقیت و هوش، همپوشانی دارند؛ یعنی از صفات مشترکی برخوردارند؛
4. خلاقیت و هوش، بخشی از یک ساختار هستند؛ یعنی اساسا یک پدیده به حساب میآیند.
5. خلاقیت و هوش، ساختارهای جداگانهای دارند؛ یعنی هیچ ارتباطی بین آنها وجود ندارد.
مطالعات مختلفی، شواهدی را به نفع هریک از این دیدگاهها ارائه میدهند، اما تاکنون هیچ نتیجه قطعیای حاصل نشده است؛ بنابراین هیچ مدرکی وجود ندارد که نشان دهد که اگر شما باهوشتر از دیگران باشید، پس نسبت به آنها خلاقتر نیز خواهید بود؛ درعین حال، هیچ مدرک دیگری نیز نشان نمیدهد که بین این دو پدیده، همبستگی وجود ندارد.
تست شخصیت شناسی
بهکمک تستهای خودشناسی، تواناییها و استعدادهایتان را بشناسید.
آیا کودکان خلاقتر از بزرگسالان هستند؟
اگر در گوگل (Google) درمورد خلاقیت جستوجو کنید، مقاله پروفسور جورج لند (George Land) را خواهید دید. در این مقاله، لند نشان داده است که با گذر زمان، خلاقیت کودکان کمتر میشود.
لند با سازمان ناسا (NASA) همکاری کرد تا با تهیه تست خلاقیت، به آنها کمک کند که مهندسان و دانشمندان خلاق را برای برنامههای فضایی انتخاب کنند. در سال ۱۹۶۸، او و همکارش بت جارمن (Beth Jarmen)، همان تست
را از ۱۶۰۰ کودک گرفتند و دریافتند که ۹۸٪ از کودکان ۵ساله، بسیار خلاق هستند و هرچه سن افزایش پیدا میکند، خلاقیت نیز کاهش مییابد تا اینکه فقط ۲٪ از بزرگسالان، بهعنوان افرادی بسیار خلاق شناخته میشوند.
من کمی به این نتایج شک دارم؛ شاید دلیل مخالفتم فقط این باشد که نسبت به همه آن بچهها و ایدههایشان که باعث میشود فضانورد شوند، حسادت میکنم. مطمئنا آنها بازیکنان حرفهای «قایمباشک» هستند و احساس خوشبختی میکنند. (فقط کودک درونتان را در آغوش بگیرید؛ فشارهای جامعه را نادیده بگیرید تا شاید بتوانید صلاحیت رفتن به ماه را به دست آورید!) اما آیا بهتازگی کنار کودکی ۵ساله بودهاید؟
همکار من پسر ۵سالهای دارد. آخر هفته گذشته، او بشکهای از میمونهای عروسکیاش را به هم وصل کرد تا یک نردبان برای صعود مردان ارتش سبزش درست کند.
این عمل، نهتنها تحسینبرانگیز است، بلکه نمونه شگفتانگیزی از تفکر خلاق و خارجازچارچوب به حساب میآید؛ اما در دنیای واقعی چطور؟ شاید اینطور نباشد.
ویژگیهای افراد خلاق
نترس هستند
بسیاری از این افراد از اینکه ممکن است ایدهشان خوب و پخته نباشد و مورد تمسخر دیگران واقع شود میترسند و به همین دلیل آن را بیان نمیکنند؛ اما یکی از ویژگیهای افراد خلاق، نترس بودن آنها در بیان نظرات و عقاید جدید است؛ حتی اگر به نظر ایدهشان چندان پخته و ملموس نباشد، آنها با کار کردن روی ایده و طرحشان آن را در طول زمان پختهتر میکنند.
خیالپرداز هستند
خیالپردازی شاید برای بسیاری از افراد سخت و غیرواقعی باشد، اما افراد خلاقه جلوی ایدهپردازیهای ذهن خلاقشان را نمیگیرند. آنها به قوه تخیلشان اجازه میدهند که آزادانه عمل کند و دراینبین به بسیاری تجربیات و یافتههای جدید میرسند که یا بهطور مستقیم خودشان به یک ایده تبدیل شده یا برای یک ایده دیگر خوراک مناسبی میشوند.
از محدودیتها فراری هستند
یکی از بارزترین نشانههای این افراد، فراری بودن از محدودیت است. این افراد برای اینکه محدودیتها را کنار بزنند و برای آن راهحل پیدا کنند دست به ابداعات و اختراعاتی میزنند که همه آنها از خلاقیت این افراد سرچشمه میگیرد.
این چند مورد تنها تعدادی از شاخصههایی است که در افراد خلاق دیده میشود و طبیعتاً موارد بسیار بیشتری وجود دارد؛ اما اگر حس میکنید که این موارد را دارید یا بهطور کل فردی خلاق هستید، چطور میتوانید این خلاقیت را تقویت کنید؟ برای پاسخ به این سؤال هم به چند مورداشاره میکنیم:
1. یکی از مواردی که افراد را از خلاقیت دور میکند، فکر کردن به اهداف مالی است. کافی است این موضوع را کنار بگذارید یا کمی به تعویق بیندازید و به ایدهای که در ذهن دارید بدون در نظر گرفتن موارد مالی فکر کنید. خواهید دید که دریچههای بسیار بیشتری برای ایدهای که در ذهن دارید باز خواهد شد و خلاقانهتر به موضوع فکر میکنید.
2. به یک موضوع یا دغدغه از دریچههای مختلفی نگاه کنید. اینکه فقط شما با یک نگاه و یک دید به موضوع فکر کنید نمیتواند چندان قوه خلاقیت شما را به چالش بکشد؛ بنابراین سعی کنید از نگاه افراد مختلف موضوع را بررسی کنید.
3. ایدهای که در ذهن دارید را بسازید. بسیار اوقات دیده میشود که موضوعات در ذهن افراد فقط در حد یک ایده باقی میماند و خروجی آن در بهترین حالت، چند جمله روی کاغذ است. پس برای این که این موضوع بیشتر به واقعیت نزدیک شود و خلاقیت بیشتری داشته باشد، سعی کنید حداقل نمونهای اولیه ازآنچه در ذهنتان است را بسازید.
4. گاهی لازم است که متضاد آن چیزی که در ذهن دارید را هم تصور کنید تا ببینید چه نتیجهای روی اصل موضوع بهجا میگذارد؛ بنابراین سعی کنید از متضاد سازی استفاده کنید و برای این کار از چیزی نترسید.
نظر خود را بنویسید