چطور خلاقیت درونی خود را بروز دهیم؟

چطور خلاقیت درونی خود را بروز دهیم؟

خلاقیت، ایده، نوآوری کلیدواژه های تحول و اتفاقات مثبت هستند. تغییرات بدون خلاقیت معنایی ندارد و در اصل، هر کار تیمی برای معنا بخشیدن به تغییر مثبت به خلاقیت ذاتی اعضایش بستگی دارد. مقاله جالب آنی مک کی (Annie McKee)، از نویسندگان مجله مروری هاروارد و استاد دانشگاه پنسیلوانیای آمریکا نیز به اهمیت موضوع ایده پردازی درونی می پردازد.

خلاقیت

خلاقیت می تواند به صورت اتفاقی احساس شود. ناگهان لحظه ای پیش می آید که ایده جدید خودش را با تفکر آگاهانه نشان دهد و ما بتوانیم مساله همیشگی را حل کنیم. برای نمونه، پس از چند روز تلاش برای نوشتن روی کاغذ سفید، بالاخره کلمات از انگشتان ما جاری شدند و توانستیم مقاله مربوط به بلاگ را بنویسیم. برخی خلاقیت را به هوش نسبت می­دهند، ولی می دانیم که صرفا باهوش بودن، کافی نیست. ما زمانی خلاق هستیم که شرایط ذهنی مان، مناسب باشد. وقتی به ذهن، دانش و تجربه خود رجوع می کنیم، در ذهن مان می تواند ایده جدیدی خطور کند. آنگاه می توانیم مساله حل نشدنی را حل کنیم و واقعیت جدیدی را متصور شویم.

اما تمام آنچه که در مورد آگاهانه بودن فکر می کنیم، اتفاق نمی افتند. طبق نظرات محققانی چون آرنه دایتریش (Arne Dietrich)، این که چطور ذهن ما عمل می کند، کلید فهم فرآیند خلاقیت است. به ویژه، سیستم نئو کورتکس (neocortex) و لیمبیک (limbic) مغز –  و احساس و تفکر منطقی، بر هر دو نوع خلاقیت ارادی و خود بخودی اثر می گذارند.

طبق نظر دایتریش، افکار و احساسات، زمانی که ما حس لحظه ای شبیه به اورکا (Eureka) (جمله مشهور ارشمیدس: یافتم!) یا تجربه الهام هنری داشته باشیم، یعنی اینکه کارکرد هماهنگ با یکدیگر دارند. و زمانی که افکار و احساسات به صورت دو شبکه بهم پیوسته (کنار همدیگر) فعالیت کنند، می توانیم خلاقیت ارادی بیشتر داشته باشیم. برای نمونه، اگر بتوانیم به صورت آگاهانه در دراز مدت خاطره های احساسی خود را به جریان بیندازیم، به تولید ایده و یا بینش ارادی منجر می شوند. اما باید بدانیم که برای خلاق بودن، نیاز داریم تا در وضعیت مناسب باشیم - کارکرد ذهن بر خلاقیت اثر می گذارد و نیز نوع احساسمان نیز بر کارکرد مغز اثر دارد. اما متاسفانه، گفتن این موضوع راحت تر از اجرای آن در محیط کار است.

بسیاری از سازمان ها فرهنگ هایی دارند که بدبینی و منفی بودن را حمایت می کنند- و شوربختانه، بسیاری از مدیران نیز اثر منفی و زهرآگینی دارند. بسیاری از افراد اصلا دوست ندارند که به کسانی که برای انجام کار به آن ها وابسته اند،  زیانی برسانند، اما این اتفاق، به دلیل استرس مزمن رخ می دهد. حاصل فشار ثابت در محیط کار، در دنیای پر از تغییر و پریشانی، سندرم قربانی است که لطفش شامل حال ما می شود و آنقدر این استرس به ما وارد می شود، تا دیگر چیزی باقی نمی ماند. ارگانسیم انسان سازگاری خوبی با این شرایط ندارد. به اصطلاح، ذهن ما خاموش می شود. ما اطلاعات را غربال می کنیم، تنها برای اینکه حس می کنیم برای بقا باید آنها را داشته باشیم. تمرکز زیادی را روی تهدیدات بالقوه صرف می کنیم، و واقعیت را بطور شفاف نمی بینیم. احساسات منفی که بر درون ما غلبه می کنند و پیرامون ما شکل می گیرند، نه تنها کارکرد ذهن، بلکه خلاقیت مان را نیز مختل می کنند.

اگر می خواهید دوباره خلاقیت درونی خود را به دست آورید، باید این چرخه را متوقف سازید. از خودتان مراقبت کنید، به این معنی که بیشتر بخوابید. تحقیقات اخیر نشان می دهند که افراد بالغ برای عملکرد بهتر به مقدار خواب بیشتری در طول روز بین 7 الی 9 ساعت نیاز دارند. حرف رهبرانی که می گویند، "تنها چهار یا پنج ساعت به استراحت شب نیاز دارم" را باور نکنید. آنها اشتباه می کنند و پیام اشتباهی می دهند. غذای خوب و ورزش مناسب نیز اهمیت دارند، و خوشبختانه در بسیاری از سازمان ها نشاط و سلامتی کارکنان در حال مشروع شدن است. این سه موضوع، خواب، غذا و ورزش اساس کارکرد مغز هستند (برای همه ممکن است بدیهی باشد)، اما برای ایده پردازی، شما به تغییرات واقعی در نوع و نحوه کار خود نیاز دارید. در اینجا به برخی پیشنهادات کاربردی اشاره می شود که می تواند به ذهن شما کمک کند تا خلاقیت ذاتی و درونی تان را رها سازید:

عادت های مخرب و کشنده- تمرکز، مانند اختصاص دادن زمان زیاد در طول روز (اخر هفته) به ایمیل ها و یا حواس پرتی های طویل را کنار بگذارید. به خودتان برای فکر و تامل زمان بدهید. بهوشیاری(Mindfulness) یا تمرین ذهن برای مدیریت استرس و عملکرد شناختی بسیار مفید است. آقای دنیل گلمن(Daniel Goleman) از اساتید برجسته، سال های پیش در مورد این موضوع صحبت کرده و به زعم وی "بهوشیاری، توانایی درک اتفاقاتی است که رخ می دهند و مهارت احساسی ضروری برای توقف واکنش ما قبل از پاسخ به این محرک است.  این نتیجه گیری حاصل شده که تمرین ذهن، توانایی توقف پالس های سریع احساسی را تقویت می کند."

برای کاهش استرس می توانید در دوره های بهوشیاری شرکت کنید و یا حداقل نفس عمیق بکشید. افکار منفی در مورد ضعف و شکست های خود را کنار بگذارید. البته این موضوع برای کسانی که در کسب و کار مشغول فعالیت هستند، دشوار است، اما چگونه کسی می تواند بدون شکست – زیاد، خلاق باشد؟

به آنچه که در کار شما را شاد می کند، توجه کنید. احساسات مثبت زمانی شکل می گیرند که شما اهداف شخصی و سازمانی را با یکدیگر گره بزنید و حس ارتباطی بین آنها ایجاد کنید. مهم کاری است که انجام می دهید و به شما کمک می کند تا خلاق و مشغول به فعالیت بمانید، حتی اگر شرایط دشوار شوند.

این تغییرات برای رهبرانی که می خواهند به خلاقیت افراد خود کمک کنند، بسیار حیاتی است. وقتی از خودتان مراقبت می کنید، در جایگاه بهتری برای کمک به دیگران قرار می گیرید. حتی اگر نمی توانید در کل شرکت با استرس و فشار  مقابله کنید، می توانید حداقل "خرده فرهنگی" ایجاد کنید که در آن ارزش هایی مانند احترام و تعهد به اهداف دیگران برجسته باشد.

شما می توانید باعث ایجاد هنجار هایی شوید که افراد را برای رفتار مناسب با یکدیگر هدایت کند و چالش ها را با صرف وقت و ایثار، تحمل و خوش طبعی حل کند. شما می توانید افراد را برای رشد و توسعه و آرزوهای بزرگ ترغیب کنید. می توانید از این موضوع، اطمینان حاصل کنید که افراد سلامتی را اساس زندگی خود می دانند و کار بخشی از این تصویر است. ما نمی توانیم برای اینکه چطور خلاقیت بیشتری داشته باشیم، یا به نوآوری تیم کمک کنیم، فرمولی ایجاد کنیم، اما می توانیم محیطی بسازیم که سرشار از امید، اشتیاق و انگیزه و روحیه تیمی باشد. در تیم هایی که این خصیصه های احساسی برجسته باشد، افراد به کار جمعی بیشتر، تحمل و برگشت سریع پس از ناکامی تمایل بیشتری نشان می دهند. افراد در محیط های پر از هیاهو و هیجان، رشد می کنند. زیرا خلاقیت در ذهن ما شکل می گیرد و محیط پویا به ما کمک می کند تا روشن تر و خلاق تر فکر کنیم.

معمولا وقتی به ایده جدیدی در مورد موضوع خاصی نیاز داریم، حس درماندگی برای رسیدن به ایده به ما دست می دهد. باید بدانیم که هر ایده ای به پشتکار نیاز دارد و طرح مساله برای بهبود مستمر به استمرار نیاز دارد. در همین راستا بریان لوکاس (Brian Lucas)، استاد علوم رفتار دانشگاه شیگاکو و لوران نوردگرن (Loran Nordgren) استاد دانشگاه در حوزه مدیریت و سازمان به بررسی تحقیقات خود مبنی بر موانع رسیدن به خلاقیت بیشتر و راهکارهای آن می پردازند.

چه شاخصه هایی مشخص می کنند ایده هایی که به ذهن مان می رسند، واقعا خلاقانه هستند؟ تحقیقات اخیر ما نشان می دهد که یک عامل عمده تعیین کننده این موضوع است: فواید استمرار و سماجت (روی تفکر خلاقانه) از سوی ما نادیده گرفته می شود. در بررسی ها به این نتیجه رسیدیم که افراد همواره میزان ایده هایی که می تواند به حل چالش ها منجر شود، را دست کم می گیرند. در یکی از این بررسی ها، از 24 دانشجو به مدت یک هفته در آزمایشگاه خواسته شد تا ده دقیقه نسبت به طرح ایده های مربوط به نحوه تشریفات ضیافت مراسم قدردانی، صرف کنند. سپس از آنها خواستیم پیش بینی کنند که اگر بیش از ده دقیقه برای فکر کردن در مورد این موضوع وقت صرف می کردند، چه ایده های بیشتری تولید می شد. این دانشجویان به مدت ده دقیقه به فکر کردن ادامه دادند. به طور متوسط، دانشجویان پیش بینی کردند که اگر تفکر بیشتر را ادامه می دادند، می توانستند تقریبا به 10 ایده جدید برسند. اما ما به این نتیجه رسیدیم که آنها واقعا قادر به خلق 15 ایده جدید بودند. چندین مطالعه یکسانی که انجام داده ایم، نتایج مشابهی را داشته اند. به عنوان مثال، از کمدین های حرفه ای درخواست کردیم تا خطوط اجرا را برای صحنه کمدی مشخص کنند، افراد با تجربه شعار تبلیغاتی را برای محصول ارائه دهند، و افراد به تاکتیک هایی دست یابند تا کمک و وقف به سازمان خیریه افزایش یابد. در هر کدام از این آزمایش های تجربی، مشارکت کنندگان به طور چشمگیری بسیاری از ایده هایی که با ادامه و پایداری همراه با چالش می توانست به نتیجه برسد، را نادیده گرفتند. مهم آن که، پس از هر مطالعه از گروه های جداگانه افراد درخواست کردیم تا نرخ خلاقیت ایده های مشارکت کنندگان مشخص شود. در طول مطالعات خود به این نتیجه رسیدیم که ایده هایی تولید شده با استمرار و سماجت، به طور میانگین خلاقانه تر از ایده های اولیه بودند. اما نه تنها افراد توانایی خود را برای خلق ایده هایی که همراه با این پافشاری بود، نادیده گرفته بودند، بلکه توانایی خود را برای ایده های خلاقانه نیز دست کم می گرفتند.

چرا فواید این پافشاری را دست کم می گیریم؟ به خاطر اینکه چالش های خلاقیت دشوار به نظر می رسد. به افراد معمولا حس «ماندن یا گیر کردن» روی موضوع دست می دهد و مطمئن نیستند که به راه حل برسند و یا بتواند با ایده ای مشکل را حل کنند. و در نتیجه حس می کنند به اجبار باید از اول کار را شروع کنند.

سخت کوشی و شکست در پیشرفت روی وظیفه غیر خلاقانه، مانند هر مساله پیچیده فیزیک، ممکن است نشانه این باشد که زمان توقف کار رسیده است. اما ایده های خلاقانه به زمان نیاز دارند و وقت می گیرند. این ایده ها معمولا پس از دوره اولیه ای از تفکر عمیق با در نظر داشتن روش های مختلف برای چارچوب بندی مساله و جست و جوی الگوها و روش های ممکن حل آن، شکل می گیرند. آقای جیمز دایسون را در نظر بگیرید که قبل از اختراح جاروی برقی پرفروش دایسون، به بیش از 5000 نمونه اولیه رسیده بود. یا والت دیزنی قبل از فروش بزرگ انیمیشن سفید برفی و هفت کوتوله، نزدیک به دو دهه انیمشن کار کرده بود. اما مطالعه ما نشان می دهد که وقتی حس دشواری چالش های خلاقانه فرا می رسد، بسیاری از افراد توقع های خود را نسبت به مزیت سماجت و پافشاری پایین می آورند و در نتیجه، توانایی خود را برای خلق ایده های جدید دست کم می گیرند. اهمیت زیادی دارد تا میزان مقاومت به درستی ارزش گذاری شود، زیرا باورهای ما قویا رفتار ما را شکل می دهند. اگر به این نتیجه نرسیده باشیم که پافشاری برای خلق ایده ارزشی ندارد، احتمالا برای مواجه شدن با چالش های خلاقیت تمایل کمتری نشان می دهیم.

در مطالعه دیگری از مشارکت کنندگان خواستیم تا روی چالش خلاقیت کار کنند و مقداری پول هم برای ایده های خلق شده پرداخت کردیم. سپس از آنها درخواست کردیم اگر حس می کنند پول کمتری گرفته اند، به خلق ایده ها ادامه بدهند (پول بیشتری کسب کنند). به این نتیجه رسیدیم که میزان مبلغ برای تحریک تصمیم به مقاومت و اصرار، همیشه فرصت هزینه را ایجاد کرده: اصرار روی یک وظیفه به معنای دسترسی کمتر به سایر منابع برای سرمایه گذاری در سایر کارها بود. با وجود اینکه تقریبا از همه مشارکت کنندگان انتظار می رفت تا از استمرار (بر اساس نتیجه های این پافشاری) نفع مالی داشته باشند، اما تنها 54 درصد ادامه کار را انتخاب کردند و همانطور که پیش بینی می کردیم، افرادی که کمتر به خلق ایده های خلاقانه پرداختند، پول کمتری به دست آورند. تحقیقات ما نشان می دهد که کارکنان معمولا مزایای پافشاری را زمانی که به خلاقیت منتج می شود، نادیده می گیرند. به عبارت دیگر، برخی کارکنان ممکن است پتانسیل خلاقیت را داشته باشند، ولی وقتی تصمیم به ادامه آن نداشته باشند، این پتانسیل خلاقیت بروز پیدا نکند. بر اساس تحقیقات، دو راه حل برای اجتناب از این موضوع پیشنهاد می کنیم:

اولین تمایل خود برای توقف فکر کردن را نادیده بگیرید. وقتی برای حل چالش های سخت مربوط به خلاقیت تلاش می کنید، احتمال دارد که با لحظه ای مواجه شوید که احساس درماندگی و یاس از رسیدن به نتایج به شما دست دهد. بنابراین ابتدا می خواهید که این کار را ترک کنید و زمان خود را برای کار دیگری صرف نمایید. به طور موقت این غریزه را نادیده بگیرید، به ویژه وقتی هنوز در مراحل اولیه تلاش هستید. برای رسیدن به ایده های دیگر، تنها چند راه حل دیگر را در نظر بگیرید. وقتی که به چیزی که تصور می کنید، نزدیک می شوید، ممکن است ایده خلاقانه ای به ذهنتان برسد. در نظر داشته باشید که چالش های ناشی از خلاقیت دشوار فرض می شوند و این حس شامل توقف، شکست و درمانده بودن است. این موضوع بخشی از فرآیند خلاقیت است. با تمایل به تفسیر احساساتی مانند اینکه «شما خلاق نیستید و به ایده جدید نمی رسید» مقابله کنید. رسیدن به ایده های جدید زمان می طلبد و پافشاری و استمرار عنصر حیاتی برای رساندن این چالش به خط پایان محسوب می شود.

نظر خود را بنویسید